این نویسنده پُرتلاش که پیشتر با داستان «نور آفتاب چشمش را میزد» برگزیده جشنواره ادبی ققنوس شده بود، «دوست داشتن»، «جای خالی هیجان»، «زبان گنجشک»، «من سلاخ نیستم» و «داستان ضد» را نیز به رشته تحریر درآورده است.
سیدحسینی از کودکی به نوشتن علاقه داشته است آنقدر که وقتی کارنامه را به دست میگرفته، اول سراغ نمره انشا میرفته و معمولاً هم نمره بالاتر مربوط به این درس بود. شاید همین علاقه و پیگیریها هم سبب شد بیش از اینکه با پیشه اصلیاش (مامایی) شناخته شود، او را یک نویسنده بشناسیم. به بهانه انتشار اثر جدید او، به سراغش رفتیم و ماحصل گپوگفت ما در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
چرا «زندانبان»؟
میخواستم موضوعی انتخاب کنم که نه مسئله خیلی بهروزی باشد و نه موضوعی خیلی قدیمی. داستان برمیگردد به سالهای قبل از انقلاب و زمانی که آمریکاییها مقیم ایران هستند. قصه یک سرگرد شاهنشاهی که به دلیل نفرتی که از آمریکاییها دارد، به زندانی ناشناس در مکانی ناشناس منتقل میشود؛ زندانی که شکل یک غار کلهقندی توخالی است. میدانیم که غارها از قدیم بهعنوان زندان مورد استفاده قرار میگرفتهاند. زندانِ این داستان هم در نقطهای از کویر است که زندانیانِ محکوم به مرگ، به این محل منتقل میشوند و کسی از وجودشان خبری ندارد.
جریان از این قرار است که: شخصیت اصلی خوابهایی میبیند که به نوعی گذشتهی همان غار کله قندی یا زندان مخوف را بیان میکند؛ غاری که از قدیم برای به بند کشیدن زندانیان مورد توجه حاکمان و ظالمان بوده و در تاریخ کشورمان نیز نمونههای آن را دیدهایم؛ مثل غار بلقیس یا سلیمان در شهر تخت سلیمان. تاریخ سیاهی که اگر ادامه آن را درست ننویسیم و به آن نپردازیم، شاید مجبور به تکرار همان سیاهیها باشیم. درواقع، سوژه مخاطبپسند است و اغلب هم آقایان و جوانان به آن سوق پیدا میکنند.
محتوای این کتاب چه تفاوتی با آثار قبلی شما دارد؟
آثار قبلی از جمله «من سلاخ نیستم» و «ضد» فانتزی، تخیل و رئال را همزمان دارد. در حقیقت اغلب داستانهایی که من مینویسم، هم جنبه رئال دارند و هم جنبه تخیلی، اما «گیسبریده» و «زندانبان» رئال است و البته کتاب اخیر در عین اینکه عنصر تخیل را در خود دارد، میتواند واقعی هم باشد.
در انگلستان مسابقهای وجود دارد به نام مسابقه اورولی و آثاری که شبیه آثار جورج اورول است (یعنی هم رئال بوده و هم جنبه فانتزی دارد) در این مسابقات میتوانند شرکت کنند؛ این اثر را در همان قالب میدانم اما از این رو که آثار من به زبان انگلیسی ترجمه نشده است، نمیتوانم در این مسابقه شرکت کنم (با لبخند)!
چطور به پرورش موضوع میپردازید؟
موضوعاتی که به آنها میپردازم معمولاً برایم مثل کلافی سردرگم است. سوژه را میدانم و واقفم که چه میخواهم بگویم و وقتی رشته این کلاف را پیدا کردم، آن وقت است که از کلنجار رفتن با خودم خلاص میشوم، از جمله این کلاف که سر آن را در اردیبهشت سال 98 پیدا کردم و به نوشتن پرداختم.
فاصله بین پیدایش قصهها چهقدر است؛ یعنی چقدر زمان میبرد تا به کتاب یا موضوع جدیدی بپردازید؟
گاه همزمان به چند موضوع میپردازم و گاه تنها روی یک کتاب و یک موضوع واحد تمرکز میکنم. در حال حاضر هم کتاب جدیدم به اتمام رسیده و حدود سه ماه در آب نمک گذاشتهام، اما اخیراً بازنویسی آن را آغاز کردهام. گرچه، کتاب زندانبان هم این مسیر را طی کرده است.
در نوشتن، بیشتر چه موضوعاتی را مد نظر قرار میدهید؟
معمولاً در هر کتاب سعی میکنم به یک آسیب اجتماعی که جامعه فعلی ما را درگیر کرده است، بپردازم. مثلاً در «من سلاخ نیستم» به جراحیهای زیبایی که برخی بهصورت افراطی به آن روی میآورند، مدنظر بوده است؛ چنان که میبینیم امروزه زیباییهای ظاهری در تمام دنیا به شکلی نامناسب مورد توجه قرار گرفته است. در داستان «ضد» هم به اثرات کرونا بر بهداشت مردم پرداختهام که گاه حتی به وسواس منجر شده است.
اما شاید «زندانبان» داستانی تاریخی به شمار آید، گرچه تاریخ مصرف آن میتواند برای امروز ما باشد. درواقع، «زندانبان» داستان آدمهای در بند است و فرقی بین زندانی و زندانبان نیست. از هر دوی آنها آزادی سلب شده است، با این حال عدهای بر دیگری سیطره دارند با اینکه میدانند این قدرت داشتن، پوچ و بیمعنی است.
شاید با یک نگاه به خودمان متوجه شویم که ما نیز در بند هستیم اما خود از آن بیخبریم. درست است که در طی داستان، جبر غالب است اما همین جبر توسط «شکیب» (شخصیت اصلی داستان) شکسته میشود که یعنی ما هم میتوانیم در زندگی واقعی یکی از جبرهای اطرافمان را بشکنیم و من امیدوارم مخاطب بعد از خواندن داستان «زندانبان» به این نکته بیندیشد که آیا آزاد است؟ و آیا آزادی او توسط قدرتهای جهانی، قوانین، عقاید و افکار و سنتها و باورهایش محدود نشده است؟
در این کتاب هر کدام از شخصیتها - که با اسامی مستعاری چون ارکیده، لکلک، گیاهشناس، کاموا و ... داستان را پیش میبرند و هر یک شخصیت مستقلی هستند - طیفی از مردم زمانه را نمایندگی میکنند؛ مردمی که هویت یا به عبارتی گذشتهشان از آنها گرفته شده است تا آماده دریافت هویتی باشند که قرار است به آنها القا شود، چنانکه این افراد حتی برای انکار خودشان شکنجه هم میشوند تا حدی که بیهویتی و سپس هویت جدید را بپذیرند و حتی گاه ناچار میشوند جنسیت خود را هم انکار کنند.
یادآوری میشود، کتاب «زندانبان» به عنوان اثری روانشناسانه بر مبنای خودشناسی و ماجراهایی درونگرایانه، در 220 صفحه و 4 فصل تدوین و از سوی نشر صاد وارد بازار نشر شده است.
گفتوگو از: فاطمه شکرزاده
نظر شما